فهم متون دینی، بویژه قرآن مانند فهم گفتهها و نوشتههای دیگر قانونمند است. علاوه بر این، قرآن کریم به دلیل ویژگیهای منحصربهفرد ملاکهای افزونتری برای فهم دارد که غفلت از آنها انسان را از شناخت درست مراد آن بازمیدارد. از دیرباز کژفهمیهای بسیاری دامنگیر مراجعان به قرآن بوده و هست. این کژفهمیها همزاد خود قرآن است و پیامبر و جانشینان گرامی ایشان همواره مخاطبان قرآن را به فهم درست و بایسته راهنمایی کرده، آنان را از انحراف در فهم کتاب خدا بازداشتهاند. اعتراضهای پیامبر اکرم به «تفسیر به رأی» و به «برهم زدن آیههای قرآن»1 و ایستادگی اهل بیت در پاسداری از حریم قرآن در برابر مدعیان فهم آن در این راستا است.
امام علی علیهالسلام از یکی از قاضیان زمان خود پرسیدند: آیا ناسخ و منسوخ قرآن را از یکدیگر بازمیشناسی؟ پاسخ داد: نه. حضرت فرمود: خود و دیگران را نابود کردی.2
آن حضرت همچنین به معاویه نوشتند تو با تأویل قرآن به دنیا دست یافتی.3
امام باقر علیهالسلام به قتاده (فقیه و مفسّر بصره) فرمود: اگر قرآن را از پیش خود (بدون توجّه به ویژگیها و معیارهای فهم آن) تفسیر کنی، خود و دیگران را نابود کردهای4 و امام صادق علیهالسلام در پاسخ صوفیان، که آیههای زهد و ایثار قرآن را شاهدی برای خود دانسته، علیه امام استدلال میکردند، فرمودند: آیا شما به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن آگاهید؟ گمراهان و نابودشدگان این امّت به امثال این گونه آیهها گمراه و نابود شدند.5
بنابراین آسیبهای فهم قرآن و برداشتهای ناروا از آن از قدیمیترین بحثهای قرآنی است که معلّمان قرآن به آن هشدار داده و حتی به دامنگیر شدن آیندگان نیز خبر دادهاند.
امام علی علیهالسلام فرمود: زمانی فرارسید که... کالایی نزد آنان ارزانتر از قرآن نیست، آن گاه که به حق خوانده شود (و معنای درست آن بیان شود) و کالایی پرفروشتر گرانقیمتتر از قرآن نیست، آن گاه که ناروا معنی شود.6
مفسران برای پرهیز از انحراف در فهم و تفسیر قرآن کریم، اصول و قواعدی دقیق بیان کردهاند و هر کس از این چارچوب خارج شود گرفتار تفسیر به رأی ومشمول نهی پیامبر خواهد شد. قواعد یاد شده عبارتند از:
1 ـ آشنایی با علوم عربیت؛ مانند صرف، نحو، لغت و بلاغت؛7
2 ـ در نظر گرفتن روایات تفسیری (روایات نبوی و احادیث ائمه معصومین علیهمالسلام )؛
3 ـ آگاهی از علوم قرآنی چون شأننزول آیات،8 ناسخ، منسوخ، محکم و متشابه، و آیات مکی و مدنی؛9
4 ـ آشنایی با علم فقه و اصول فقه؛10
5 ـ در نظر گرفتن مبانی تفسیر: مسائل متعددی هستند که هرگونه موضعگیری مثبت یا منفی و پذیرش یا عدم پذیرش آنها در برداشت و تفسیر آیات نقش دارد؛ مانند: اعجاز قرآن، مطابق با واقع بودن بیانات قرآنی، جامعیت قرآن، مصونیت آن از تحریف، و اعتقاد و ایمان به حقانیّت و وحیانی بودن آن؛ چرا که ناپاکان و بیماردلان از درک آن محرومند.11 مفسر باید این مسائل را به گونه درست و دقیق فراگیرد و در تفسیر خود آنها را مبنا قرار دهد و برداشتهای تفسیری خود را با آنها محک بزند. برداشتی که لازمه آن عدم اعجاز قرآن یا تحریف قرآن باشد بیشک برداشتی نادرست است؛ چنان که میزان گستردگی قلمرو قرآن، که در بحث جامعیت قرآن مطرح میشود و مطابقت بیانات قرآن با واقع، به مفسر نشان میدهد که آیات قرآن را چگونه تفسیر کند؛ به عنوان مثال این که آیات ناظر به پدیدههای این جهانی و زندگی دنیوی انسان و نیز آیات ناظر به مسائل علمی را چگونه تفسیر کند و چه مفاهیمی از آنها برداشت نماید.12
6 ـ پرهیز از هر نوع پیشداوری و تفسیر به رأی. مفسر باید تابع دلالت لفظی آیات قرآن باشد، نه آن که دلالت آیه را تابع رأی و فهم خویش سازد، یعنی عقیدهای را ابتدا برگزیند و با استمداد از آیهای آن را توجیه کند و به اصطلاح قرآن را بر رأی خود تطبیق نماید، که این همان تحمیل رأی بر قرآن و تفسیر به رأی است.13
یکی از آفاتی که فهم متون دینی را تهدید میکند همین پیشداوری و با توجّه به سابقه ذهنی، شروع به برداشت کردن است و در آینده در اینباره توضیح بیشتری خواهیم داد.
به هر حال تفسیر صحیح قرآن کریم باید مبتنی بر اصول و قواعد پیش گفته باشد. البتّه اصول منحصر در آنها نیست، بلکه مواردی از قبیل تفسیر قرآن به قرآن،14 توجّه به اقوال مفسّران گذشته، بررسی ارتباطات آیات با یکدیگر و جز آن نیز راهگشای مفسر خواهند بود.15
این دقتها و تعیین حد و مرزها نشانه آن است که برداشت و تفسیر قرآن باید روشمند و مبتنی بر اصول و قواعد خاص خود باشد و گرنه تفسیر به رأی است که بشدت از آن نهی شده است. رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرماید خداوند متعال فرموده: «ما آمَنَ بیمَن فَسّر برأیه کلامی».16
نیز رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «من قال فی القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعدهُ من النار».17
تفسیر به رأی آن است که شخص بدون توجّه به قواعد فهم الفاظ، قرائن و شواهد مختلف و بدون مراجعه به آیات دیگر و روایات، آیهای را تفسیر نماید.18 در واقع چنین کسی به جای این که در پی فهم آیه باشد، درصدد تحمیل فکر و نظر خود بر قرآن برمیآید، و قرآن را تابع فکر خود میسازد نه این که خود تابع قرآن باشد.19 ظهور این رویه وقتی است که کسی عقیده یا مکتبی را برگزیند و بکوشد از آیات و روایات شواهدی برای آن بتراشد، و گاه بدون هیچ قرینهای، آیه را برخلاف مفهوم ظاهری آن تفسیر میکند تا به مقصد خود برسد؛20 مانند برخی از تفاسیر متصوفه، باطنیّه، ظاهریه و حشویه.21
برخی برداشتهای روشنفکرانه و نوگرایانه از قرآن این قبیل است؛ هر چند این آفت، مخصوص عصر حاضر نیست، حتی از عهد عباسیان ـ و شاید پیشتر از آن ـ (بخصوص با ترجمه آثار یونانی، که بحثهای فلسفی و عقیدتی عمیقی رواج یافت) آغاز شد و هر طرف با تمسک به آیات، مذهب خود را یاری میکرد.22 این روند (تحمیل آراء بر قرآن) در زمان ما به گونهای کاملاً جدید ظهور نمود، و زمانی اوج گرفت که پیروان اصالت حس و ماده در غرب تفوق یافته، کتابهای مختلف در زمینه علوم (فیزیک، شیمی، پزشکی، کیهانشناسی و غیره) به عربی و فارسی ترجمه شد و مسلمانان با تقلید از اروپائیان، متون دینی را عقلانی و علمی جلوه دادند. در همه تفسیرهای روشنفکرانهای که ارائه شد، آثار غربزدگی مشهود است. از اینرو، بایسته است نظری اجمالی به مبانی و بنیادهای این گونه برداشتها افکنده، بدانیم دستمایهها و اهداف آنان چیست؟
تکیه بر عقل بشری و بها دادن و دخالت دادن آن در همه چیز، سنگبنای کارهای روشنفکری، از جمله تفسیر متون مقدس است. این مبنا پس از رنسانس در اروپا مطرح شد و ابتدا دیانت و آموزههای مسیحی برطبق عقل بشری مورد بازکاوی و بازسازی واقع شد که نتیجه آن حذف بسیاری از نمادهای مقدس (قدسی) و مفاهیم ارزشی از حوزه مفاهیم بود.23
مفاهیمی چون الهام، اشراق، کشف و شهود، وظیفه و تکلیف که با تفاسیر عقلانی همسویی نداشت، از میدان خارج، و یا از همه آنها تفسیر مادی این جهانی ارائه شد.24 همین کار در مورد وحی، آموزههای دینی، خدا و غیره نیز صورت گرفت.25
شهید مطهّری، نمونههای زیادی از تفسیرهای مادی عقلگرایانه را که در مورد قرآن و در ایران صورت گرفته، ارائه میدهد که در آنها بسادگی مفاهیم ارزشمند ماورایی مانند ایمان به غیب، اقامه صلات، اللّه، و غیره تحریف و وارونه جلوه داده شده و لوح، قلم، جن، ملک، قیامت، غیب و شهادت همه توجیه عقلایی گشته و با این رویکرد، عالم غیب به طور کلّی نفی شده است.26
مراد از تفسیر عصری یعنی «شیوهای نو در ارائه مباحث جهانبینی و اعتقادی که مفسر با توجّه به آگاهیهایی که کسب کرده و نیازهایی که در عصر خود درک میکند، پیام قرآن را شرح میدهد. در طرح مباحث به مسأله شرایط روحی مخاطبان و پرسشهایی که آنان دارند توجّه میکند، لذا مطالب خود را مناسب و سازگار با دانشهای عصر ارائه میدهد... یکی از گرایشهای تفسیر عصری، نواندیشی و مبارزه با عقاید سخیف و باطل است.»27
این مبنا ظاهری زیبا دارد. چه کسی است که نیاز عصر را در نظر نیاورد و درصدد پاسخ به آن نباشد یا به مقابله عقاید باطل برنیاید؛ امّا این سخن «توجّه به شرایط روحی مخاطب» و تکیه بر «آگاهیهایی» که کسب کرده، دستمایهای میشود برای برداشتها و ارائه تفسیرهایی که با قواعد تفسیر ناهمسنگ و با روح قرآن در تضاد است. بدون شک قرآن هر زمان نیاز به تفسیر جدید و عمیق و تدبّربیشتر دارد، امّا این کار باید در پرتو رعایت قواعد کلی تفسیر صورت گیرد، و گرنه هر کس از آیه یا روایت برداشتی کرده و نامش را «تفسیر عصری» و رفع نیازهای زمان خواهد گذاشت. نمونههای این گونه تفسیرهای عصری زیاد است، که به ذکر دو مورد اکتفا میشود:
الف ـ کثرتگرایی دینی: طبق تفسیر عصری، پلورالیسم دینی مبتنی بر تنوع فهمها از متون دینی و تنوع تفسیرها از تجارب دینی است، و همین تنوع راههای وصول به حقیقت بوده و آیات قرآن بر آن گواهی میدهند:
«امروز پلورالیسم دینی، عمدتا بر دو پایه بنا میشود: یکی تنوع فهمهای ما از متون دینی و دومی تنوع تفسیرهای ما از تجارب دینی... و همین است سرّ تولّد و حجیت پلورالیسم درون دینی و برون دینی»... آیا این که قرآن پیامبران را بر صراطی مستقیم (صراط مستقیم) یعنی یکی از راههای راست، نه تنها صراط مستقیم (الصراط المستقیم) میداند به همین معنی نیست؟ در خطاب به پیامبر گرامی اسلام میگوید: «انّک لمنالمرسلین. علی صراطٍ مستقیم»(یس /4-3)...»28
پاسخهای متعددی به این «برداشت» و تز داده شده،29 از جمله این که تفسیر آیات و انطباق آن بر این مبنا، تفسیر به رأی است؛ زیرا در آیه شریفه «علی صراطٍ مستقیم»، به یکی از راههای راست تفسیر و معنی شده، به این گمان که تنوین «تنکیر» است، در صورتی که تنوین برای تفخیم است؛ یعنی فخامت و ارزش والای یگانه راه الهی را میرساند؛ مانند: «انّ ربّی علی صراطٍ مستقیم» (هود /56) و گرنه طبق برداشت یاد شده، خداوند هم بر یکی از راههای راست است نه تنها راه مستقیم!؟
آیات فراوانی در قرآن هست،30 که در آنها صراط مستقیم، صراط، سوی، یا سبیلاللّه در مقابل سبیل الطاغوت، آمده و همگی به معنای یگانه راه درست و راست است و هرگز به معنای یکی از راهها نیست، و تنوین در همه آنها برای تفخیم است،31 پس این گفته که «اولین کسی که بذر پلورالیسم را در جهان کاشت خود خداوند بود که پیامبران مختلف فرستاد»32 و در نتیجه ادیان و مذاهب، خطوط متوازی یا صراطهای مستقیماند و حق و هدایت کامل در انحصار یک مکتب یا یک مذهب نیست، خلاف صریح قرآن است. قرآن انبیا و شرایع آسمانی را از منبع واحد میداند «انّالدّین عنداللّه الاسلام»(آلعمران /19) و آنگاه فقط یک شریعت را خط راست و صراط مستقیم میداند و بقیه طریقتها را انحرافی و گمراهی میشمارد، و آن صراط و حق واحد تعددبردار و تکثّرپذیر نیست: «نه قابل تجزیه است و نه قابل تبعیض. همه پیامبران یک گفتار داشتند و تمامی گفتار آنان حق محض بوده است. بیرون از شریعت الهی، خطوط گمراهکننده است.»33
ب ـ نمونه دیگر از «تفسیر عصری» استخراج سکولاریزم از لابلای آیات و روایات است. در سکولاریزم، علم و عقلانیّت جایگزین ساختارهای اسطورهای و دینی میگردد و نهاد دین از نهاد دولت جدا میشود، زیرا حاکمیّت مردم و حقوق طبیعی افراد اصل است نه حاکمیّت الهی و تکلیف.34 میگویند: «دید علمی در عرصه سیاست با خداگرایی ناسازگار است»35 و لذا مهندس بازرگان آیه 25 سوره حدید«لیقوم الناس بالقسط» را چنین تفسیر میکند:
«معنی و منظور آیه آن طور که بعضیها تصور و تبلیغ کردهاند این نیست که مردم و دیگران را برای مبارزه با ظلم، استبداد و استکبار، یا بسط عدالت و دیانت در دنیا بسیج نماید، بلکه خود مردم در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند.»36
وی تصور کرده بدون اصلاح جامعه (یعنی اصلاح نهادها و ساختارهای آن) میتوان عدالت را تحقق بخشید. اگر این گونه است چرا انبیا با مفاسد اجتماعی مبارزه میکردند. معلوم است که این برداشت، تحمیل رأی بر آیه و دخالت دادن زمینههای سیاسی ـ فرهنگی در تفسیر آیه است.
یا در مورد آیات جهاد برای این که کسی ضرورت حکومت اسلامی را استنباط نکند، چنین توجیه شگفتی میکند:
«میدانیم که آیات جهاد و قتال صرفا برای دفاع و استمرار امنیّت و آزادی است، نه برای تهاجم و تصرف قدرت.»37
آیا بدون تشکیل حکومت میتوان به دفاع از یک جامعه پرداخت و امنیّت و آزادی را مستقر نمود؟ نه هر جهادی برای تهاجم است و نه هر تصرف قدرتی باطل و نامشروع. پیامبران از جانب خدا و به اذن او
به تهاجم و تصرف مراکز قدرتِ شرک و نامشروع میپرداختند.
پذیرش اصل سکولاریزم باعث میشود این گونه بر حقایق پرده افکنده و آیات قرآن بیضابطه و قاعده تفسیر و توجیه شود.
تفصیل این مطلب را در مقالهای جداگانه آوردهایم.38 روشنفکران با گزینش این مبنا که مولود بازاندیشی در متون مقدس غربی است، با برداشتهای اصیل معارضه نموده، اندیشهها و خواستهای خود را طرح میکنند. در این برداشت، مفسر ابتدا یک پیشفهم و پیشدانستهای را ملاک و مبنا میسازد و براساس آن به سراغ قرآن میرود، حتی به جای متن سخن میگوید، انتظارات و پاسخهای خود را بر آن عرضه و تحمیل میکند و حتی ممکن است متن را بهتر از خود مؤلف بفهمد و به گفته فوکو «مؤلف مرده است»، و بر این اساس، همه فهمها نسبی است.39
هرمنوتیک، پیشداوری و ملاک و معیار قرار دادن نظرات مفسر است. در این صورت هرگونه برداشت و تفسیری از قرآن روا خواهد بود. این اصل، ریشه وحی را میزند. طبق قاعده، مفسر درصدد فهم آیه میباشد، و لازمه آن خالی کردن ذهن از «علاقه، پیشداوری و انتظار» است. اطلاعات پیشین مفسّر میتواند بر نوع نگاه وی به قرآن تأثیر گذارد. بحث این است که دربست و به طور کامل نباید تسلیم آن شد. افراط در تکیه بر پیشاندوختهها و سوابق ذهنی و اعتقادات مذهبی و کلامی و علمی، به منزله عینکی رنگین در برابر چشمان مفسر است که همه چیز را به همان رنگ میبیند و او را از درک درست ناتوان میسازد.40
منظور از علم، علم تجربی است که با شیوه آزمون و خطا، درستی و نادرستی نظریات و قوانین حاکم بر طبیعت را بررسی میکند. موج علمگرایی از اروپا آغاز شد و در جهان اسلام ابتدا به مصر و سپس هندوستان راه یافت و موجب پیدایش رویکرد علمی به قرآن و در نهایت برداشت و تفسیر علمی گردید، به طوری که روشنفکران مسلمان درصدد انطباق قرآن با علوم تجربی برآمدند. این مسأله موقعی اهمیّت بیشتری یافت که «تعارض علم و دین» در اروپا اوج گرفت و کتاب مقدس به خاطر تعارضاتش با علوم جدید هر روز عقبنشینی تازهای میکرد و میدان ظهور افکار ضددینی بازتر میشد. هجوم این افکار به کشورهای اسلامی از یک سو، و برتری صنعتی غرب از سوی دیگر، موجب جذب جوانان و تحصیلکردگان مسلمان به فرهنگ غربی میگشت.
در این میان، عدهای از روشنفکران مسلمان، در گوشه و کنار جهان اسلام، از سَرِ درد و برای دفاع از ساحت قرآن (با توجّه به سازگاری علم و دین در اسلام)، به میدان آمدند تا نشان دهند آیات قرآن نه تنها با علوم جدید تضادی ندارد، بلکه برعکس، یافتههای علمی، اعجاز علمی قرآن را اثبات میکند. از اینرو، اقدام به استخدام علوم در فهم قرآن نموده و تفسیرهای علمی و روشنفکرانه و عصری نوشته شد. همین علمزدگی برخی از روشنفکران نقطه مهم چالش در مواجهه با قرآن بود؛ زیرا بعضی افراط کرده، و یکسره جذب فرهنگ مادی غرب شدند و به تأویل و تفسیر به رأی آیات قرآن پرداختند.
علاّمه طباطبایی مینویسد:
«این اعصار مسلک تازهای در تفسیر پیدا شد و آن این که... پارهای از مسلمانان به مکتب حس و تجربه گراییده گفتند: معارف دینی نمیتواند مخالف با علم باشد و علم میگوید اصالت وجود تنها مال ماده و خواص محسوس آن است، پس در دین و معارف آن هم هر چه که از دایره مادیات بیرون است و حس ما آن را لمس نمیکند، مانند عرش، کرسی، لوح، قلم و امثال آن باید به یک صورت تأویل شود و اگر از وجود هر چیزی خبر دهد که علوم متعرض آن نیست، مانند وجود معاد و جزئیات آن، باید با قوانین مادی توجیه شود. و نیز آنچه که تشریع بر آن تکیه زده، از قبیل وحی، فرشته، شیطان، نبوت، رسالت، امامت و امثال آن، همه امور روحی هستند... و روح هم خودش پدیدهای مادی و از خواص ماده است و مسأله تشریع هم اساسش یک نبوغ خاص اجتماعی است که میتواند قوانین خود را بر پایه افکار صالح بنا کند تا اجتماعی صالح و مترقی بسازد. این آراء مسلماننماهای اعصار جدید درباره معارف قرآن است... همه [این تأویلها] در این نقص بزرگ شریکند که: آنچه از ابحاث علمی و یا فلسفی به دست آوردهاند بر قرآن تحمیل نمودهاند بدون این که مدالیل آیات بر آنها دلالت داشته باشد و در نتیجه تفسیر اینان نیز تطبیق شده و تطبیق خود را تفسیر نام نهادند.»41
انحراف این دسته و غرضورزی عدهای دیگر که درصدد اثبات افکار انحرافی خود از طریق تفسیر علمی بودند، موجب شد تا احساسات بعضی مسلمانان برانگیخته شده، در مقابل این تأویلات موضعگیری و یکسره آن را محکوم نمایند، گرچه بعضی با کمی احتیاط راه میانه را پیش گرفته، میان انواع تفسیرهای علمی و اهداف گویندگان آن فرق گذاشتند و به اصطلاح قائل به تفصیل شدند.42
بررسی شرایط تاریخی و ظرف زمانی ویژهای که متفکران اسلامی را به سوی تفسیر علمی رهنمون شد، نشان میدهد که مهمترین انگیزه آنان (دستکم بیشتر آنها) احیای دین و فکر دینی بوده است. مهجوریت قرآن آنان را برمیآشفت و دغدغه نوسازی اسلام و روزآمد کردن آن باعث میشد بکوشند اثبات کنند قرآن از کاروان علم عقب نیست و آنچه علم امروز به آن رسیده است در آیات قرآن دقیقا مشاهده میشود و آنچه قرنها پیش بر پیامبر اکرم نازل شده امروزه در آزمایشگاهها و رصدخانهها قابل اثبات و پیگیری است. طنطاوی در مقدمه تفسیر خود مینویسد:
«من فطرتا شیفته شگفتیهای عالم هستی و ستایشگر شگرفیهای طبیعت و مشتاق تماشای جمال و کمال زمین آفریده شدهام. امیدوارم با نگارش این تفسیر، این کتاب انگیزهای برای مطالعه عوالم برین و فرودین گردد و امّت اسلام کسانی را در کلیه شعب علوم از کشاورزی و پزشکی و معدنشناسی و حساب و هندسه و نجوم و نظایر آن به پایگاهی فراتر از غربیان برساند، چرا چنین نباشد در حالی که در قرآن آیات مربوط به علم از 750 افزون است و آیات صریح احکام مربوط به فقه از 150 بیش نیست.»43
او در سراسر تفسیرش میکوشد همگامی قرآن را با علوم روز اثبات کند و بدینوسیله اندیشه دینی را نوسازی کند. و دیگری توصیه میکند برای هدایت نسل جوان از شیوه متّکی به عقل و علم باید بهره برد و قرآن را تأویل نمود.44
بخش اعظم تلاشهای مفسران علمی به این مهم اختصاص یافته است. اینان در جای جای تفاسیر و برداشتهای خود در پی بیان این معنی هستند که هر چه علم به آن رسیده با قرآن و گفتههای پیامبر تطبیق میکند و تعارضی ندارد.
مهندس مهدی بازرگان از پیشتازان این مسأله بود و در کتابهای باد و باران در قرآن، راه طی شده و مطهرات در اسلام، آیات متعددی از قرآن با مسائل جدید علم تفسیر شده است. وی میگوید:
«آنچه قابل توجّه است و دعوی ما میباشد این است که نکات اساسی و مبانی اصلی کیفیات جوی مربوط به باد و باران در انتخاب کلمات و تغییرهای بعضی آیات قرآن، بخوبی منعکس است و این انعکاس نمیتواند ناشی از تصادف کلام، اطلاعات زمان یا نتیجه توجّه و مشاهده گوینده قرآن به حالات زمین و آسمان در موقع باد و باران بوده باشد.»45
کتاب مطهرات در اسلام توسط وی در سال 1322 شمسی منتشر شده و قدمت تفسیر علمی را در ایران میرساند. البتّه صورت خوشبینانه مسأله، حل تعارض علم و دین است و گرنه ممکن است اغراض دیگری هم در نظر باشد که حداقل آن تعظیم اختراعات و علوم جدید است و کمکم کنار نهادن تعالیم دینی.
از اینرو، یکی از دلایل رشد تفسیر علمی در قرن اخیر، رشد افکار التقاطی و انحرافی بعضی از روشنفکران در جوامع اسلامی است. بعضی از مسلمانان که به کشورهای غربی رفته یا در آن جا تحصیل نموده و یا به هر شکل تحتتأثیر پیروزی اصالت حس و پیشرفت علوم تجربی در اروپا قرار گرفتند، با تقلید کورکورانه از آنها، روش حسی و تجربی را تنها راه پیشرفت شمردند و راه عقل و وحی را مسدود دانسته و سعی کردند آیات قرآن را با علوم تجربی تطبیق دهند. آنان هر جا ظاهر آیات با علوم تجربی ناسازگاری داشت به تأویل آیات یا تفسیر به رأی آنها پرداخته، یا محتوای آنها را بر افکار خود تطبیق میدادند؛ مثلاً هابیل و قابیل را اشاره به دو دوره جامعه (جامعه بیطبقه و دوره فئودالیسم) میگرفتند46 و یا نبوت را نبوغ خاص تعریف میکردند.47 شهید مطهری با درایتی خاص، پرده از این ماجرا برداشته است.48
از مصریان فرید وجدی در علی اطلال المذهب المادی، سیّد عبدالرحمان کواکبی در طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد، طنطاوی در الجواهر القرآن و عبدالرزاق نوفلی در القرآن و العلم الحدیث در این راه افراط ورزیدند و در هند سر سیّد احمدخان هندی و سیّد امیرعلی به تفسیر روشنفکرانه از قرآن شهرت دارند. سیّد احمدخان کوشید موازین اسلامی را با یافتههای علم جدید انطباق دهد و معتقد بود در راه دستیابی به تمدن غربی ناچار باید در افکار دینی و اندیشههای مذهبی تجدیدنظر شود؛ چرا که اسلام و علم با هم مخالف نیستند. وی میگفت حقانیت راستین اسلام در موافقت با طبیعت و قوانین علمی نهفته است و هر چیزی را که با این اصل در تناقض باشد به طور قطع نمیتوان اسلامی دانست.49
اولین مخالف او سیّد جمالالدّین اسدآبادی بود؛50 زیرا احمدخان در کتاب تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، علمزدگیها و انکار ضرورتها را آشکار کرده، امکان وقوع معجزه و تأثیر دعا را به عنوان نقض یا خرق قوانین طبیعت انکار میکرد و شباهت کاملی به فیلسوفان یا روشنفکران دیندار عصر عقل یا روشنفکران قرن هجدهمی اروپا داشت که غالبا دئیست (قائل به وجود خدا، با ایمانی که تابع عقل است، نه وحی و دین) بودند. به تعبیر دیگر او یک اصالت عقلی اصالت طبیعی بود.51 در ایران نیز، چه در حوزه و چه دانشگاه افرادی بودند که سعی میکردند با برداشتهای جدید از قرآن، میان قرآن و پیشرفتهای صنعتی، آشتی برقرار کنند.
باید گفت بیشتر کسانی که در ایران برداشتهای روشنفکرانه از قرآن داشته و دارند مفسّر نبودهاند؛ یعنی شرایط و قواعدی که برای تفسیر گفته شد در آنها نبوده است. آنان با انگیزههای مختلف دست به سوی قرآن دراز کردهاند. انگیزه برخی اثبات وجود همه علوم در قرآن، یا اثبات اعجاز علمی قرآن بوده است، و بعضی دیگر با استفاده از این روش، افکار انحرافی و احیانا الحادی خود را در پوشش اسلامی پنهان میکردند تا بتوانند در مردم مسلمان نفوذ کنند.
این گروه با سوء استفاده از تفسیر علمی موجب شدند دانشمندان مسلمان به اساس این شیوه بدبین گردند و آن ر
تطبیق بنامند نه تفسیر.
همه مفسران بزرگ و آگاه شیوه تحمیل و تطبیق را رد میکنند، با هر نامی که صورت گیرد، امّا برداشتها و تفسیر بدون تحمیل یا تطبیق را میپذیرند. تطبیق آن است که مفسّر ابتدا یک مکتب یا نظریه علمی را انتخاب کند و سپس آیات موافق آن را از قرآن پیدا کرده، آیات مخالف آن را تأویل نماید که این عمل در نهایت به تفسیر به رأی خواهد انجامید، ولی اگر مفسر، ظاهر آیهای را با مطلب علمی مطابق دانست و از آن چنین برداشت نمود، تحمیل و تفسیر به رأی نیست.
مرحوم علاّمه طباطبایی با این که در مقدمه المیزان روش تطبیق را شدیدا رد میکند، در تفسیر آیات از علوم جدید کمک میگیرد؛ مثلاً در ذیل آیه «و جعلنا من الماء کل شیء حیّ» (انبیاء /30) میفرماید:
«منظور این است که آب دخالت کاملی در وجود هر موجود زندهای دارد... و در بحثهای علمی جدید ارتباط حیات با آب واضح شده است.»52
ایشان در ذیل آیه: «والسماء بنیناها بأیدٍ و انّا لموسعون»(ذاریات /47) به توسعه و گسترش جهان براساس علوم ریاضی روز اشاره میکنند.53
بنابراین، میان تطبیق مسألهای بر قرآن و حقایق مسلم علمی و استفاده آن از قرآن تفاوت است:
«رعایت این نکته بسیار مهم است که واقعا درصدد فهم آیه باشیم، نه این که پیشاپیش چیزی را پذیرفته باشیم و بعد بخواهیم همان را بر آیات تطبیق کنیم و معنای دلخواه خود را بر قرآن تحمیل نماییم، خواه آن پیشداوری ناشی از مفاهیم فلسفی باشد یا عرفانی، یا علوم تجربی یا جامعهشناسی و یا غیر آن. این کار بسیار خطرناک است.»54
به عنوان نمونه، اگر زوجیت گیاهان با ظاهر آیات موافق است، این برداشت صحیح است،55 امّا اگر نفس را به معنای پروتون و زوج را به معنای الکترون بگیریم، در حقیقت یک نظریه علمی را بر قرآن تحمیل کردهایم، چنان که عبدالرزّاق نوفلی چنین کرده است.56
نکتهای که باید افزود این است که علوم تجربی (که بسیاری از برداشتهای نو و روشنفکرانه منطبق با آن است)
غیرقطعی است؛ زیرا استقراء ناقص است و نمیتواند یقینآور باشد و از سوی دیگر وحی الهی (قرآن) قطعی و خدشه و خطاناپذیر است و آخرین حرف را مطرح کرده است؛ لذا حق نداریم مطالب علوم تجربی را به طور حتمی و قطعی به قرآن نسبت دهیم و بگوییم قرآن همین را میگوید، بلکه با توجّه به موافقت علوم جدید با ظاهر آیه میتوان گفت: قرآن احتمالاً این مطلب علمی را میگوید. بنابراین اگر کسی نسبت قطعی به قرآن بدهد نوعی تحمیل محسوب میشود که جایز نیست. باید قرآن را بر علوم عرضه کرد، نه این که قرآن را با علوم تطبیق داد.57 مواردی چون حرکت خورشید، با استفاده از آیه 38 سوره یس58، حرکت کوهها (آیه 89 نمل)،59 لقاح گیاهان توسط وزش بادها (حجر /22)،60 زوجیت گیاهان و حتی اشیای دیگر (یس /36)61 از برداشتهای نو و در همان حال صحیح از آیات قرآن کریم است که تحمیل و تطبیقی در آن صورت نگرفته است.
ذکر همه یا حتی بخشی از برداشتهای متجددانه و علمگرایانه از قرآن کریم (و نیز احادیث) میسّر نیست؛ زیرا این کار بسیار گسترده بوده و هم اکنون نیز در حال انجام است. در این جا نمونههایی چند از این برداشتها را میآوریم. در همین موارد، نشانههای تکلیف و تأویل آیات، تحمیل یا تطبیق نظریات غیرقطعی بر قرآن و انطباق قرآن با تئوریهای اثبات نشده علمی مشاهده میشود:
«و اذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابّةً من الارض تکلّمهم» (نمل /82)
و هنگامی که وعده (عذاب کافر) به وقوع بپیوندد، جنبندهای از زمین برانگیزیم که با آنان سخن گوید.
عبدالرزّاق نوفلی مفاد این آیه را بر قمرهای مصنوعی تطبیق کرده، مینویسد:
«این دابه (جنبنده) همان قمرهای مصنوعی است که از زمین خارج میشود و از آن سخنان الحادآمیز گفته میشود.»62
با توجّه به این که دابه در لغت به معنای موجود زنده است، این تفسیر با معنای لغوی و اصطلاحی آیه سازش ندارد. به علاوه آیه شریفه در مورد نشانههای قیامت است و این نوع تفسیر از آیات، تحمیل بر قرآن محسوب میشود. تفسیر مجمعالبیان آیه یاد شده را در مورد آمدن عذاب الهی دانسته، و روایاتی را نقل میکند که ظهور دابه، نشانه ظهور قیامت است که دیگر توبه قبول نمیشود.63
«و المرسلات عرفا فالعاصفات عصفا»(مرسلات /2-1)
برخی از این آیه، هواپیماهای جنگی که بمبها را بر سر مردم میریزند استفاده کردهاند. سیّد قطب معتقد است این تفسیر انحرافی است و منظور از آن بادها یا ملائک هستند.64
در مورد آیه: «یوم تکون السماء کالمهل و تکون الجبال کالعهن» (معارج /8 به بعد) گفتهاند:
«منظور روزی است که هواپیماها و بمبهای قابل انفجار ظاهر میشوند و منظور فروپاشی کوهها با دینامیت، بمبهای اتمی و هیدروژنی است که جدیدا اختراع شده و همه کوهها و ساختمانها، درختان، انسان، حیوانات و گیاهان را مانند ذرات هوا میکند که در سال 1945 م. در بعضی شهرهای ژاپن در جنگ دوم جهانی صورت گرفت و این روزی است که افراد از مادر و پدر خود فرار میکنند.»65
در حالی که انسان اگر سوره معارج را به طور سطحی هم بخواند، میفهمد که این آیات درباره قیامت هستند و تطبیق آنها بر بمب اتم و دینامیت (آن هم به صورت قطعی) درست نیست، و نوعی تحمیل بر قرآن بدون وجود قرینه عقلی یا نقلی به شمار میآید.
«جاعل الملائکة رسلاً اولی اجنحة»(فاطر /1).
بعضی برخلاف معنای لغوی و بدون توجّه به تفسیر این آیه گفتهاند ملائکه همان میکروبها هستند.66 بعضی دیگر شیطان را به میکرب تعبیر کردهاند.
مرحوم آیتاللّه طالقانی در ذیل آیه: «کالذی یتخبطّه الشیطان من المسّ» (بقره /276) مینویسد:
«[این تعبیر را] تمثیل بیماری صرع و دیگر اختلالهای روانی دانستهاند، چون عرب این گونه بیماریها را اثر مس جن «دیوزدگی» میپنداشتند... بعضی از مفسران جدید گفتهاند:
شاید مس شیطان اشاره به میکروبی باشد که در مراکز عصبی نفوذ میکند.»67
این نیز تعبیر و برداشتی است که دلیل عقلی و نقلی بر آن نیست و از جمله تحمیل بر قرآن به شمار میآید. گرچه این مطلب را به صورت احتمال طرح کردهاند، امّا خلاف ظاهر آیه است.
از موارد دیگر خلاف ظاهر و تأویل بدلیل این است که آیه: «نار اللّه الموقدة»(هُمزَه /7) را بر اشعه رونتیگن حمل کردهاند،68 با این که این سوره مربوط به قیامت و عذابهای اخروی است، یا این که وضو را ماساژ دادن اعضا مطرح میکنند69 تا بیانگر فلسفه آن باشد، با این که فلسفه وضو به تعبیر خود قرآن، طهارت است.
مهمترین سخنان متجددان و روشنفکران ما این است که فرهنگ عصر نزول (فرهنگ جاهلیت) در قرآن بازتاب یافته است.
بعضی این مسأله را چنین توضیح دادهاند:
«فرهنگ یعنی آداب و عادات و عقاید و معارف و رسوم و مناسبات و جهانبینی مردمان عصر نزول قرآن (و طبعا مقادیری از فرهنگ یا شبه فرهنگ جاهلیت) عالما و عامدا به صلاحدید صاحب قرآن، خداوند سبحان، در کلام اللّه [= قرآن] راه داده شده است، (نه این که قهرا و طبعا راه یافته است).»70
آن گاه پدیدهها و نمونههایی از این بازتاب فرهنگ جاهلی در قرآن ارائه شده است؛ مانند شأن نزول آیاتی چند از قرآن درباره آیین ابراهیمی حج که در جاهلیت رواج داشته، ایلاء، ظهار و لعان و استفاده از امکانات و قالبهای زبانی ـ ادبی و شیوههای بیانی، مانند تشبیه طعام دوزخیان به کلّههای شیاطین در این آیه شریفه: «طلعها کأنّه رؤوس الشیاطین»(صافات /65) و عجیبتر از همه انکار وجود جن به خاطر این که علم امروز آن را نمیپذیرد:
«در قرآن کریم هم سخن از وجود جن میرود و سورهای به نام جن و در شرح ایمان آوردن بعضی از آنها و استماع مجذوبانه آنان از آیات قرآنی هست حال آن که بعید است علم یا عالم امروز قائل به وجود جن باشد.»71
اولاً، این فرضیه که فرهنگ جاهلیت در قرآن بازتاب یافته باشد، قداست وحی و عظمت قرآن مجید را خدشهدار میسازد. قرآنی که سراسر مبارزه با آرای خرافی و عقاید باطل دوران جاهلیت است چگونه میتواند همان فرهنگ منحط را در خود جای میدهد؟ تفصیل این مطلب در گفتوگو با آیتاللّه معرفت در همین شماره آمده است. در مورد مثالهایی که زده شد از قبیل شأن نزولها و ظهار و لعان و غیره، قرآن واقعنگری کرده است نه این که تحت تأثیر فرهنگ قوم عرب قرار بگیرد. آیات قرآن به واقعیات آن روز جامعه توجّه داشت، عقاید و آرای باطل و بیارزش آنان را نقل میکرد و درهم میکوبید و راه و فرهنگی نو و متعالی فراروی آنان قرار میداد. اندیشههای اهل جاهلیت را پندار باطل میشمرد72 و به پیامبر اکرم کمترین اجازه مداهنه و سازش با آنها را نمیدهد: «ودّوا لوتدهن فیدهنون» (قلم /9)
قرآن کریم تحریمهای دوران جاهلیت را تخطئه میکند،73 و آداب جاهلی را که شکل عبادت به آن میدادند محکوم مینماید: «و ما کان صلاتهم عند البیت الاّ مُکاءً وتصدیة فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون» (انفال /35) و عقاید مشرکانه و جاهلانه عرب را درباره اجنّه مردود میشمارد.74
اینها و دهها مورد دیگر که قرآن کریم فرهنگ جاهلی را به باد انتقاد میگیرد و راه صحیح را به آنان مینمایاند، گواه بر این است که قرآن هرگز متأثر از فرهنگ جاهلی نبوده است و نمیتواند چنین باشد.
ثانیا، شأن نزولها، طرح و تخطئه یا اصلاح پدیدههای فرهنگی ـ اجتماعی، و بیان حکم در مسائل جاریه مستحدثه یا استفاده از شیوههای بیانی و قالبهای زبانی ـ ادبی و به کارگیری تشبیهات معهود و متداول، استناد به باطل و تأثیرپذیری از فرهنگ جاهلی نیست، بلکه از ضروریات نزول قرآن به «لسان قوم» است. و منظور از زبان قوم، همان زبان عرف عام است؛ یعنی زبان متعارف که برای همگان قابل فهم باشد؛75 هر چند اختلاف استعدادها در عمق درک مطالب مؤثر است. حکمت الهی میطلبد که سخن وحی برای مخاطبان مستقیم آن قابل فهم باشد. از اینرو، از لغات و واقعیات موجود در میان همان مردم استفاده میکند، امّا به گونهای که عقاید نادرست را تخطئه نموده، مطالب جدید و استوار را در ضمن آن تبیین سازد.
برخی زبان قوم را با فرهنگ و عقاید و آداب آنها اشتباه کرده و گفتهاند:
«معنای دیگر به زبان قوم بودن، در قالب فرهنگ قوم بودن است. این مبتنی بر این معناست که زبان هر قوم، آئینه و تجلّی فرهنگ و معتقدات و تئوریها و جهانبینی آن قوم است.»76
این برداشتی روشنفکرانه و نو از آیات قرآن کریم از جمله آیه: «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومِهِ لیبیّن لهم» (ابراهیم /4) میباشد که بیهیچ دلیل و قرینهای ندارد. براستی اگر پیامبران خدا فرستاده شدهاند تا با فرهنگ و معتقدات و پندارهای باطل قوم خودشان همراهی کنند و آنچه آوردهاند تجلی جهانبینی و معتقدات آن قوم باشد، پس آن همه منازعه و مخالفت و جنگ اقوام با پیامبران بر سر چه بوده و چرا پیامبران در دفاع از رهآورد وحی به زحمت افتاده و حتی شیهد شدهاند؟
علاوه بر این، قرآن کریم زبان قرآن را به «عربی روشن و آشکار» وصف فرموده است.77 آراء و معتقدات را چگونه میتوان به «عربی مبین» وصف کرد؟ آراء و معتقدات از مقوله معنایند نه لفظ تا به این وصف متّصف شوند. وانگهی تعلیل «لیبیّن لهم» نشان میدهد که فرستادگان به زبان قوم خود سخن میگفتند تا بتوانند حقایقی را که وحی آورده و از سطح اندیشه مردم برتر بوده، توضیح دهند، نه این که معتقدات و جهانبینی نادرست اهل جاهلیت را برای آنان بیان کنند و گمراهی آنها را تقویت نمایند.
ثالثا، این که قرآن از جن سخن گفته و شاید علم امروز آن را قبول نکند، محملی برای تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ جاهلی نمیشود. قرآن کریم چیزهای فراوان دیگر هم گفته که علم امروز از درک آن ناتوان است، مانند ملک، روح، وحی، جهان غیب و نیروهای غیبی. قرآن کریم بدون این که فرهنگ منحط عرب را منعکس کرده باشد با صراحت اصل وجود جن را میپذیرد و حتی آفرینش آن را پیش از خلقت انسان، آن هم از «آتشی سوزنده» معرفی میکند: «والجانّ خلقناه من قبل من نار السّموم»(حجر /27).
اگر وجود جن امری موهوم بود، چرا در قرآن سورهای به نام جن آمده ـ و معاذاللّه ـ به دروغ شرح ایمان و کفر آنها را بازگو میکند. علم امروز درباره اثبات یا نفی وجود جن نمیتواند چیزی بگوید و نمیشود به دلیل سکوت علم، وجود جن را که بصراحت در قرآن آمده، منکر شد.
همان گونه که وجود ملک، روح، وحی، برزخ، بهشت و دوزخ را که علوم تجربی به آنها راه ندارد، نمیتوان انکار کرد.
مسائل حقوقی زن و مرد و برابری آنها در دیه و ارث و امور دیگر از چیزهایی است که مورد توجّه روشنفکران قرار گرفته و سعی کردهاند با استناد به قرآن کریم، به گمان خود، این تساوی را اثبات نمایند. آنان «انعکاس فرهنگ جاهلیت در قرآن» را دستمایهای برای زیرسؤال بردن این حکم الهی قرار داده و مردسالاری قوم عرب عصر نزول را دلیل بر تفاوت ارث زن و مرد گرفتهاند و گرنه خود قرآن قائل به تساوی آن دو در همه زمینهها خواهد بود. بر این اساس فقه و تفسیر و معرفت دینی را متهم «به تحریف قرآن» به نفع مردها نمودهاند! و برداشت تحریفی و تخریبی روشنفکرمآبانه خود را برداشتی درست و مطابق با روح قرآن! به این عبارت توجّه کنید:
«نازله عربی بودن قرآن باید در نسبت با حقیقت امالکتابی آن و غایات و مرادات اصلی آن دیده و ارزیابی شود. برای مثال حقیقت امالکتابی قرآن میخواست زن را که از همه یا اکثر حقوق خود محروم بود، رهایی بخشد، امّا نازله عربی قرآن در جامعهای بشدت مردسالار که نقش غالب اقتصادی ـ اجتماعی نوعا با مرد بود و خرج زنها و همه خانوادهها نیز با مردها بود تا این حد توانسته در راستای حقیقت امالکتابی دخالت کند که ضمن تأکید بر انسانیت و اصالت و استعداد و حقوق زن، در قالب حقوقی واقعگرایانه برای دختران که تا آن روز، از ارث چیزی به ایشان نمیرسید، سهمالارثی به اندازه نصف سهمالارث پسران مقرر بدارد «یوصیکم اللّه فی اولادکم للذکر مثل حظّ الانثیین»(نساء /11)،... عبارت «للذکر مثل حظّ الانثیین...» ناظر به مناسبات اجتماعی خاص آن روز جامعه عرب در نسبت میان نقش واقعی و موجود زن و مرد بوده است... اگر پیروان قرآن در لایهها و سطوح نازله عربی آن جمود و تقشّر پیدا کنند در آن صورت قالب حقوقی «للذکر مثل حظّ الانثیین» را بدون درک درونمایه غایی و گوهرمراد آن از موضوع و محمل واقعی خود برکنده...
ناروشمندانه به موضوعات و محملهای دیگر در روزگار دیگر که ساختار و مناسبات و نقش اجتماعی و اقتصادی زن و مرد در آنها به لحاظ ماهوی متفاوت با وضع جامعه آن روز عرب است حمل میکنند... و نتیجهای خلاف مرادات قرآنی میگیرند و چنین میشود که مسلمانان تحت تأثیر مناسبات مردسالاری و فرهنگ مذکّر حاکم بر خود (یعنی تحت تأثیر «فقه و تفسیر و معرفت دینی» مذکّر!)، زن را به نام دین و قرآن برای همیشه! از حق عادلانه و برابرش در زندگی اجتماعی از جمله حق ارث بردن به صورتی برابر با مرد محروم میکنند و تبعیض جنسیتی ـ نه تنها فقط در این مورد بلکه در خیلی موارد دیگر ـ علیه او روا میدارند (هر چند که مناسبات آن روز عربی عملاً تغییر یافته و در معادله نقش زن و مرد وضع و مقتضیاتی دیگر به وجود آمده باشد!).78
در این سخن، موارد نقد بسیار است. (و استاد معرفت در گفتوگوی خود آن را توضیح دادهاند). حقیقت امالکتابی با نازله عربی (بر فرض که این تعبیر درست باشد) در آیه «للذکر مثل حظّ الانثیین» یکی است.
آیه شریفه از چنان صراحت و نصّی برخوردار است که به هیچ وجه نمیتوان آن را تنها بر مناسبات زمان نزول حمل کرد؛ حکمی است کلی که خداوند استثنایی در زمان و مکان در آن قائل نشده است.
اگر فقه و تفسیر (به گفته آنان «مذکر») از آیه حکمی خلاف میل روشنفکران یاد شده استنباط کرده است با استناد به صریح آیه شریفه است که هیچ دلیل و قرینهای جز فهم و برداشت آن وجود ندارد.
این آیه مانند دیگر آیاتالاحکام از همان حقایق «امالکتابی» است که محکم است و تأویلناپذیر و با توجّه به نقش اقتصادی زن و مرد در خانواده، بسیار هم عادلانه است. تغییر شکل زندگی تأثیری در حقایق ثابت نمیگذارد. با اندک دقت معلوم میشود که همین سهم ارث برای زن، بیشتر به نفع اوست ؛ زیرا نفقه بر عهده او نیست، هر چند نقش اقتصادی نیز داشته باشد.
بجز ارث، دیه و قوانین جزایی اسلام هم با تکیه بر اصل «بازتاب فرهنگ عصر نزول در قرآن» از سوی برخی روشنفکران مورد تردید واقع شده و آنها را برای زمان ما ناکافی قلمداد کردهاند، که چون آیتاللّه معرفت به خواندن آن پرداختهاند، شما را به آن گفتوگو دعوت مینماییم.
1 . جلالالدّین سیوطی، الدرّ المنثور، ج2، ص 149.
2 . بحارالانوار، ج92، ص 110.
3 . نهجالبلاغه، نامه 45.
4 . وسائل الشیعه، ج18، ص 135.
5 . همان، ص 136.
6 . نهجالبلاغه، خطبه 147.
7 . جلالالدّین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 215-213.
8 . همان، ص 213؛ تفسیر مجمعالبیان، مقدمه.
9 . همان.
10 . درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص 64-63؛ الاتقان، ج2، ص 213.
11 . واقعه /80، آل عمران /7.
12 . مجله «معرفت»، ش 24، ص 41.
13 . المیزان، ج1، ص 4 به بعد؛ آیتاللّه جعفر سبحانی، تفسیر آیات مشکله، ص 292؛ عمید زنجانی، مبانی و روشهای تفسیری، ص 209.
14 . المیزان، ج1، (مقدمه).
15 . هودبن الحکم «تفسیر کتاب اللّه العزیز»، ج1، ص 71؛ محمّد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون، ج1، ص 54 به نقل از: مفردات راغب، ص 97؛ الاتقان، ج2، ص 213؛ درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص 67.
16 . شیخ صدوق، امالی، ص 6.
17 . تفسیر طبری، ج1، ص 27.
18 . تفسیر قرطبی، ج1، ص 34.
19 . المیزان، ج3، ص 77؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر به رأی، ص 23.
20 . تفسیر به رأی، ص 23؛ سیّد علی کمالی دزفولی، قانون تفسیر، ص 284.
21 . قانون تفسیر، ص 284.
22 . مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، (مجموعه آثار، ج 1، ص 373).
23 . مجله اندیشه حوزه، ش 16، ص 141 به بعد.
24 . عباس نصر، تحلیلی بر تداخل فرهنگی معاصر ایران، ص 169.
25 . عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 492-462.
26 . علل گرایش به مادیگری، مجموعه آثار، ج 1، ص 470-458.
27 . سیّد محمّد علی ایازی، تفسیر عصری، ص 29.
28 . عبدالکریم سروش، صراطهای مستقیم، ص 2 و 27.
29 . از جمله فصلنامه کتاب نقد، شماره 4، اختصاص به ردّ این نظریه دارد و نیز: علی ربانی گلپایگانی، «تحلیل و نقد پلورالیسم دینی»، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه
معاصر، بهار 78؛ محمّد هادی معرفت «پلورالیسم در بوته نقد»، اندیشه حوزه، ش 16، ص 13 به بعد.
30 . حجر /41، مریم /36، یس /61، زخرف /61 و 64.
31 . محمّد هادی معرفت «پلورالیسم در بوته نقد»، اندیشه حوزه، ش 16، ص 20.
32 . صراطهای مستقیم، ص 18.
33 . اندیشه حوزه، ش 16، ص 36-35.
34 . عبداللّه نصری، انتظار بشر از دین، ص 355-353.
35 . عبدالکریم سروش، کیان، ش 26، ص 7.
36 . کیان، ش 28، ص 54؛ آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء، ص 73.
37 . همان.
38 . نقش پیش دانستهها در فهم قرآن، اندیشه حوزه، ش 16، ص 135؛ فصلنامه کتاب نقد، ش 6.
39 . خسرو باقری، «نقد هرمنوتیک کتاب و سنّت»، روزنامه ایران، 23 و 24 فروردین 76.
40 . ترجمه المیزان، ج1، ص 10 (مقدمه).
41 . همان، ص 13-12 با اختصار.
42 . درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص 369.
43 . الجواهر فی تفسیر القرآن الحکیم، ج1، مقدمه.
44 . یداللّه نیازمند، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، ص 15.
45 . مهدی بازرگان، باد و باران در قرآن، ص 91.
46 . تفسیر به رأی، ص 78.
47 . المیزان، ج1، ص 7.
48 . اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، ص 25، پاورقی.
49 . نهضتهای دینی اسلامی معاصر، ص 143.
50 . مقالات جمالیه، ص 97.
51 . بهاءالدّین خرمشاهی، تفسیر و تفاسیر جدید، ص 59.
52 . المیزان، ج14، ص 279.
53 . همان، ج 18، ص 382.
54 . محمّد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ص 229.
55 . محمّد تقی شریعتی، تفسیر نوین، مقدمه، ص 67.
56 . القرآن و العلم الحدیث، ص 158-156.
57 . محمّد هادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج6.
58 . تفسیر طبری، ج23، ص 6-5؛ مجمع البیان، ج8، ص 424؛ حسین نوری، دانش عصر فضا، ص 26.
59 . مجمع البیان، ج7، ص 236؛ تفسیر نمونه، ج15، ص 568.
60 . مکارم شیرازی، قرآن و آخرین پیامبر، ص 197؛ مجمعالبیان، ج 3، ص 234.
61 . القرآن و العلم الحدیث،ص 216-212، به نقل از: التفسیر العلمی، ص 440.
62 . درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص 434.
63 . مجمعالبیان، ج7، ص 235-232؛ تفسیر نمونه، ج15، ص 552.
64 . فی ظلال القرآن، ج 6، ص 379؛ التفسیر العلمی، ص 445.
65 . عبداللّه القیشاوی، القرآن علی ضوء العقل، ص 21-20.
66 . التفسیر العلمی، ص 451؛ محمّد توفیق صدوقی، دروس سنن الکائنات، ص 331-328.
67 . سیّد محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج2، ص 254.
68 . تفسیر نوین، ص 64.
69 . احمد اهتمام، فلسفه احکام، ص 232.
70 . بهاءالدّین خرمشاهی، بینات، ش 5، ص 91.
71 . همان، ص 95.
72 . انعام /136.
73 . مائده /103، احزاب /4.
74 . انعام /100.
75 . محمّد هادی معرفت، علوم قرآنی، ص 48.
76 . کیان، ش 23.
77 . شعراء /193-195.
78 . مقصود فراستخواه، دین و جامعه، ص 463-462.